سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عصر ظهور

نظر

گویند : صاحب دلى ، براى اقامه نماز به مسجدى رفت.

نمازگزاران ، همه او را شناختند ؛ پس ، از او خواستند که پس از نماز ، بر منبر رود و پند گوید....

پذیرفت ... نماز جماعت تمام شد.

چشم ها همه به سوى او بود??

مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست.

بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود.

آن گاه خطاب به جماعت گفت :مردم! هر کس از شما که مى داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد ، برخیزد!

کسى برنخاست

گفت :حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است ، برخیزد 

باز کسى برنخاست.

گفت : شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید ؛ و براى رفتن نیز آماده نیستید


نظر

زندگی زناشویی مهدوی

 تو لیست خرید برای همسرم نوشته بودم : یک‌ونیم کیلو سبزی خوردن

همسرم آمد، بدو بدو خریدها را گذاشت خانه و رفت که به کارش برسد. وسایل را که باز میکردم سبزیها را دیدم، یک‌ونیم کیلو نبود! از این بسته‌های کوچک آماده سوپری بود که مهمانی من را جواب نمی‌داد.

حسابی جا خوردم! چرا اینطوری گرفته خب؟!

بعد با خودم حرف زدم که بی‌خیال کمتر می‌گذارم سر سفره. سلفون رویش را که باز کردم بوی سبزی پلاسیده آمد،  بعله !

تره‌ها پلاسیده بود و آب زردش از سوراخ سلفون نایلون خرید را هم خیس کرده بود.

در بهت و عصبانیت ماندم، 

از دست همسری که همه خریدهایش اینطوری است! به جای یک‌ونیم کیلو میرود سبزی سوپری میخرد و بوی پلاسیدگی‌اش را که نمی‌فهمد، از شکل سبزیها هم متوجه نمی‌شود!! 

یک لحظه خواستم همان‌جا گوشی تلفن  را بردارم زنگ بزنم به همسر که حالا وسط این کارها من از کجا بروم سبزی خوردن بخرم؟! و یک دعوای بزرگ راه بیاندازم. بعد بی‌خیال شدم…??

توی ذهنم کمی جیغ و داد کردم 

و بعد همان طور که با خودم همه نمونه‌های خریدهای مشابه این را مرور میکردم، فکر کردم شب که آمد یک تذکر درست و حسابی میدهم.

بعد به خودم گفتم : خوب شد زنگ نزدی! 

شب که آمد هم نرم‌تر صحبت کن.

رفتم سراغ بقیه کارها و نیم ساعت بعد به این نتیجه رسیدم که اصلا اتفاق مهمی نیفتاده!??

ارزش ندارد همسرم را به خاطرش سرزنش کنم، ارزش ندارد غرغر کنم، ارزش ندارد درباره‌اش صحبت کنم حالا ! مگر چه شده؟! 

یک خرید اشتباهی. همین.

دم غروب، همین منی که میخواست گوشی تلفن ??را بردارد و آسمان و زمین را به هم بریزد که چرا سبزی پلاسیده خریدی؟؟

 آرام گفتم:

راستی‌ ها...  سبزیهاش پلاسیده بود، یادمون باشه از این به بعد خواستیم سبزی سوپری بخریم فقط تاریخ اون روز باشه.

تمام.…

همسرم هم در ادامه گفت:

آره عزیزم می‌خواستم از سبزی فروشی بخرم، بعد گفتم تو امروز خیلی کار داری و خسته میشی، دیگه نخوای سبزی هم پاک کنی.

آن شب سر سفره سبزی خوردن نگذاشتم و هیچ اتفاق عجیب و غریبی هم نیفتاد.??

مکث را تمرین کردم....

و به همسرم عاشقانه‌تر نگاه میکردم

و فهمیدم اگر اون‌موقع زنگ میزدم امکان داشت روز قشنگم تبدیل بشه به یک هفته قهر؛

ربطی نداره متاهلی یا مجرد،

 مکث را تمرین کن.

 خالقمان فرمود: ای مومنان،  برای موفقیت و پیروزی از دو نیروی صبر و نماز کمک بگیرید....


نظر

تو بد دوره زمونه ای داریم زندگی میکنیم

زیستن سخته تو این دوره

ولی جایزه ش بزرگه

میگن تو آخرالزمان دین نگه داشتن،مثل نگه داشتن آتیش کف دسته

راست میگن...داریم میبینیم

اما نکته اینه که ما این وسط میخوایم باخته باشیم.یه عمر آتش برای خودمون بخریم...

یا پیروز ماجرا و اونی که به عشق امام زمانش از گناه گذشت؟

یوسف فقط یه زلیخا جلوش بود?

الان جلو جوونا هزاران زلیخاست

جلو موسی یه فرعون بود،الان تو هر جامعه ای صدها فرعونه،صدها نمروده،صد ها قارونه

امروز دین داری مشکله

البته امام صادق ع میفرماند: کسی که در آخرالزمان دینش را حفظ کند،روز قیامت خدا مقامی به او میدهد که سلمان فارسی غبطه آن را میخورد

امام باقر فرمود: ای جوان،خودتو به کمتر از بهشت نفروش

سلمان علی دید وسلمان شد،پیغمبر دید و سلمان شد

ما کیو داریم میینیم تو جامعه امروز

کوسلمان  کو مقداد،کو مالک 

خودتونو ارزون نفروشین

میدونم گناه زیاد شده ، هرجا نگاه میکنی گناهه.ولی تو این شرایط دین نگه داشتن خیلی ارزشمندتره ها...


نظر

‍ در لحظات آخر عمر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند همه بیرون بروند به جز علی و فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السلام، حسنین کوچک سال بودند از شدت ناراحتی و انسی که با پیامبر داشتند روی سینه ‌ی پیغمبر خدا افتادند؛

این هم یکی از مراحل سختی بود که بر اهلبیت علیهم السلام گذشت. 

آقا امیرالمؤمنین علیه السلام آمدند این دو تا آقازاده را بردارند، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند نه یاعلی بگذار بر روی سینه من باشند من سبک تر جان می ‌دهم. 

ناگهان صدای در خانه بلند شد؛ یک نفر محکم در می ‌زد. حضرت زهرا سلام الله علیها بلند شدند سریع در خانه رفتند ، فرمودند کیست؟ گفت من غریبی هستم، از راه دور آمده ‌ام باید رسول خدا صلی الله علیه و آله را ببینم. حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند: رسول خدا حالشان خوب نیست یک وقت دیگر بیائید... بعد آمدند وارد اتاق شدند و نشستند. 

دوباره صدای در بلند شد و فاطمه ی زهرا سلام الله علیها پشت در رفتند ، دیدند همان مرد غریبه است باز گفت من مردی غریب هستم و با رسول خدا صلی الله علیه و آله کار دارم. 

دوباره حضرت زهرا علیها السلام فرمودند نمی ‌شود رسول خدا صلی الله علیه و آله حالش خوب نیست. 

بعضی از علماء نوشته ‌اند که بار سوم حضرت زهرا وقتی آمدند داخل، پیغمبر خدا پرسیدند دخترم چه کسی بود؟ حضرت زهرا عرض کردند: یا رسول الله! یک کسی است که می ‌گوید من مردی غریب هستم از راه دور آمده ام. 

پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: شناختی؟ او حضرت عزارئیل است، در کلّ عالم هیچ کجا برای ورود اجازه نمی ‌گیرد. این خانه اولین وآخرین جایی است که اجازه می ‌گیرد. برو بگو داخل بیاید. 

یک چنین مقام، مرتبه و عزتی، برای اهلبیت علیهم السلام بود البته تا زمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند ولی طولی نکشید چند روز گذشت، به در همین خانه ‌ای که جبرائیل و حتی عزارئیل بدون اجازه وارد نمی ‌شدند حمله کردند و آتش زدند. 

چه کسی داخل خانه است؟ آقا امیرالمؤمنین علیه السلام و حسنین و فاطمه‌ی زهرا علیهم السلام. 

آقا امیرالمؤمنین بلند شدند پشت در بیایند، ببینند چه کسی است؟ چه کار دارند؟ بی بی فاطمه ‌ی زهرا علیها السلام فرمودند یا علی! من می ‌روم شاید این ‌ها حیا کنند و برگردند.

ولی  قضیه از این حرف ها، به رد بود.

دشمنان کینه ‌های چند ساله ای که از حضرت علی علیه السلام داشتند را آورده بودند تا در خانه ‌ی آقا امیرالمؤمنین علیه السلام خالی کنند و متاسفانه این کار را هم کردند و آقا امیرالمومنین علیه السلام و فرزندانشان برای حفظ اسلام و ولایت سوختند و صبر کردند


نظر

من از توبه های مداوم و توبه شکستن هام خسته شدم. چطور میتونم در توبه هام ، پایدار بشم 

جواب پاسخ

گاهی ما می خواهیم گناهی را ترک کنیم اما چون هنوز ریشه ی خوبی ها در ما شکل نگرفته است ، ریشه ی آن بدی ها بر ما غالب میشود. 

ممکن است که ما بخاطر مجلس خوب یا فیلم تاثیرگذاری متحول شویم و گناهی را ترک کنیم ولی چون ریشه ی آن گناه در ما هست ، آن گناه برمی گردد??.

اهل معرفت می گویند که اگر میخواهید آلودگی را ترک کنیدریشه ی محکم تری برای خودتان درست کنید یعنی بجای حُبّ نفس ، حُبّ خدا را جایگزین کنید . وقتی این محبت می آید ، خودبخود آن آلودگی ها کنار میرود


نظر

متن شبهه:

 از پدر پرسیم برای چی انقلاب کردید؟ 

پاسخ داد: برای اسلام

گفتم مگه اون زمان نماز نمیخوندی؟

چرا...

مگه مسجد نمیرفتی؟

چرا...

مگه مکه نمیرفتی؟

چرا...

مگه محرم تکیه ودسته نبود؟

چرا بود...

مگه زنت حجاب نداشت؟

چراداشت...

مگه نزول بدنبود

خیلی بدبود...

مگه ناموس محلتون حرمت نداشت؟

چرازیاد داشت...

مگه صدای اذان از رادیو پخش نمیشد؟

چرا میشد...

گفتم خب پس چه تغییری ایجادکردید؟

کمی درنگ کرد وهیچ پاسخی نداشت

گفتم اما امروز فرزند تو نماز نمی خواند از حج متنفر و از کربلا بغض دارد ازحجاب گریزان و ازچشم حیض و نامرد مردان محله درفغان. نزول بیداد میکند بانکهای اسلامی را ببین! دختران انقلابی فاحشه را نشانت بدهم؟ مساجدخالی و پارتیهای انچنانی شبانه راشاه غارت کرد؟چقدر؟ جان بچت چقدرخورد چقدربرد؟دراین ایام شکوهمند چقدر از پول من و تو به جیب اخوند رفت..

اسلام آمد اما ازنوع جدیدش همانیکه جماعت اخوند میخواستند باشد!

پدر دیگه ازتهدید کسی نمیترسم حرفم را با منطق و ادب خواهم گفت هرجاکه باشم دیگه زمان آن فرارسیده که ما برای خود کاری کنیم پدر.

سوغات انقلاب شما برای مافقط ذلت بود و فلاکت و دشمنی با همه دنیا. من به فرزندم حقیقت را خواهم گفت

 

پاسخ شایعه ...

 

1. مواردی چون نماز، مسجد و مکه رفتن تمام اسلام نیستند ، بلکه بخش اندکی از اسلام هستند.

2. با به تخت نشستن رضا شاه،تکیه‌ها بسته و عزاداری ممنوع شد.

اما محمدرضا شاه نتوانست مانند پدرش روند تعطیلی هیئت ها را کاملا حفظ کند و به گونه ای که به باور بسیاری کلید انقلاب اسلامی از دهه 1340و به ویژه محرم 1342 به خاطر همین محدودیتها در ایران زده شد.

3. حجاب فردی در دوره محمد رضا شاه در پاره ای از موارد آزاد بود اما در بیشتر مشاغل،مدارس و دانشگاهها و برخی مراکز عمومی ممنوع بود

ضمن اینکه با ترویج فساد در جامعه و تقبیح نمادهای مذهبی چون حجاب،بسیاری از خانواده ها  به دنبال راهی برای حفظ حجاب نوامیسشان بودند 

کشف حجاب در عصر رضا شاه به زور سر نیزه و در عصر محمدرضا به پشتیبانی تبلیغات گسترش یافت.??

4. برخلاف ادعای نویسنده نه تنها نزول بد دانسته نمیشد و رایج بود،??

بلکه بنگاه هایی در شهرهای مختلف رسما نزول خواری می نمودند.????

5.برخلاف ادعای نویسنده نوامیس مردم حرمت نداشتند و در خیابانها و محلات از سوی اوباش، افراد مست، افراد تحریک شده در سینماهای پخش کننده فیلم های مستهجن و ... مورد تعرض قرار می گرفتند.

روز روشن اراذل و اوباش،زنان و دختران را از سطح شهر می ربودند و با زور به شهر نو (مراکز فساد) می بردند و رژیم اقدامی به عمل نمی آورد..

"خاطرات من و فرح پهلوی، چاپ سوم، مؤسسه انتشارات به آفرین، تهران، 1381، ج 3، ص 493" 

6. اذان پخش می شد اما رادیوی کشور مسلمان قبل و بعد از پخش اذان،ساعتها ترانه های مبتذل و آواز زنان را پخش می کرد 

7. با طرح موارد بالا سعی شده جامعه آن روز را جامعه دینی معرفی کنند،در حالی که اینها تنها بخشی از دین بوده و جنبه های ظلم ستیز و حق طلبانه واقعی دین را در بر نداشته و ضرری برای فاسدین و فاسقین ندارند!

 رواج قوانین ظالمانه،فسادهای مختلف،مبارزه علنی با دین و نمادهای آن،تقبیح و برخورد با امر به معروف و نهی از منکر بخشهایی از روی دیگر سکه می باشد.

این انقلاب مصداق بارز امر به معروف و نهی از منکر بود .

حضرت علی (ع) می فرمایند :

همه کارهاى خوب و جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منکر چون قطره‏ اى است در دریاى عمیق.

[نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 542]

8. مواردی که در قسمت دوم شبهه مطرح شده عمومیت نداردو نویسنده خصوصیات خود و همفکرانش را تعمیم داده است :عموم جوانان در ارتباط با خدا و اهل نماز هستند و این را در نمازخانه های دانشگاه ها و مساجد و ... میتوان دید . حضور پرتعداد جوانان در حج تمتع و عمره بصورت آزاد،دانشجویی و دانش آموزی و حضور پرشمار آنان در کاروانهای زیارتی کربلا و راهپیمایی اربعین نشانه عشق و علاقه جوانان به حج و کربلای معلی می باشد .

نگاه های ناپاک حاصل تلاشهای ضد فرهنگی و مفسده انگیز علاقمندان به تفکر شاه می باشد .

 اگرچه ایراداتی بر سیستم بانکی کشور وارد است،اما این ایرادات قابل قیاس با دوره پیش از انقلاب و رسمیت ربا نیست 

 واژه فاحشه انقلابی غلط است..

انقلابی یعنی کسی که تفکر انقلابی دارد و اساس انقلاب ما اسلام است.

در اسلام فحشا و روابط نامشروع حرام است.

پس اگر کسی به سمت این مسایل رفت خودبخود از دایره انقلابی بودن خارج است.??

 نویسنده مساجد و حضور جوانان را ندیده که اینطور اظهار نظر نموده است.??تعداد پارتی ها آنقدر اندک است که همان اندک علاقمندان به آن هرنوع هزینه ای می کنند تا یک پارتی پیدا و در آن شرکت کنند !حداقل ثروتی که شاه موفق به انتقال آنها به خارج از کشور شد 31 میلیارد دلار بود .

 اسلام ، جدید یا قدیم ندارد 

دین و مکتبیست که با قرآن و روایات و اسنادش حفظ شده و هر مطلبی را میتوان با مبانی دین مقایسه کرد

9. این متن مشخصا در راستای تخریب وجهه اسلام و انقلاب اسلامی آنهم در آستانه دهه فجر تهیه و منتشر شده است و استدلالات ضعیف همراه با مغلطه، روش کاری نویسنده می باشد

10. نویسنده ضمن ایجاد شبهه ، در پایان قصد دارد مخاطب را وادار به اعتراض به بهانه های واهی نماید


نظر

مرد مستمندی از دنیا رفت و از صبح که جنازه او را بلند کردند تا بشام از دفنش فارغ نشدند به واسطه کثرت ازدحام و انبوه جمعیت بعدها او را در خواب دیدند.

 

 پرسیدند خداوند با تو چه کرد؟

 

گفت : خداوند مرا آمرزید و نیکی و لطف زیادی درباره من فرمود، ولی حساب دقیقی کرد.

 

 حتی روزی بر در دکان رفیقم که گندم فروشی داشت نشسته بودم با حال روزه، هنگام اذان که شد یکدانه از گندمهای او را برداشته و با دندان خود دو نیمه کردم، در این موقع به خاطرم آمد که گندم از من نیست آن دانه شکسته را بر روی گندمهای او افکندم !

خداوند چنان حسابی کرد که از حسنات من به اندازه نقص قیمت گندمی که شکسته بودم گرفت 


نظر

 

 شیطان، موسی را ملاقات کرد و به حضرت عرضه داشت: ای موسی! تو آبرودار درِ خانه خدایی و من یکی از مخلوقات خدایم که گناهی را مرتکب شدم و علاقه دارم از آن گناه به درگاه حضرت حق توبه کنم!! به پیشگاه محبوب عالمیان واسطه شو تا توبه ام را بپذیرد. موسی (ع) قبول کرد و از خداوند مهربان درخواست کرد: الهی! توبه اش را بپذیر. خطاب رسید: موسی! خواسته ات را قبول کردم، به شیطان امر کن به قبر آدم سجده کند، چرا که توبه از گناه، جبران عمل فوت شده است. موسی، ابلیس را دید و و پیشنهاد خدا را به او گفت. سخت عصبانی و خشمگین شد و با تکبّر گفت: ای موسی! من به زنده او سجده نکردم، توقّع داری به مرده او سجده کنم!! سپس گفت: ای موسی! به خاطر این که به درگاه حق جهت توبه من شفاعت کردی بر من حق دار شدی، به تو بگویم که در سه وقت مواظب ضربه من باش که هرکس در این سه موضع، مواظب من باشد از هلاکت مصون می ماند. 1 - به هنگام خشم و غضب، مواظب فعالیت من باش که روحم در قلب تو و چشمم در چشم تو است و همانند خون در تمام وجودت می چرخم، تا به وسیله تیشه خشم، ریشه ات را برکنم. 2 - به وقت قرار گرفتن در میدان جهاد، متوجّه باش که در آن وقت من مجاهد فی سبیل اللّه را به یاد فرزندان و زن و اهلش انداخته، تا جایی که رویش را از جهاد فی اللّه برگردانم! 3 - بترس از این که با زن نامحرم خلوت کنی که من در آنجا واسطه نزدیک کردن هر دو به هم هستم!


نظر

یسع بن حمزه گوید: در مجلس امام رضا(علیه السلام) بودیم و با او صحبت مى کردیم و جمع فراوانى از مردم در آن مجلس حضور داشتند و از حلال و حرام الهى از آن حضرت سوال مى کردند که مردى بلند قامت و گندمگون وارد مجلس شد و به امام عرض کرد: السلام علیک یا بن رسول اللّه.

مردى از دوستداران شما و پدران و اجداد شما هستم، از سفر حج مى آیم و پولم را گم کردم و چیزى ندارم تا به وطنم برسم. اگر امکان دارد کمک کنید و مرا به وطنم برسانید، وقتى به مقصد رسیدم آنچه به من داده اید را از طرف شما صدقه مى دهم زیرا خود مستحق صدقه نیستم.

امام رضا(علیه السلام) به او فرمود: بنشین خداوند تو را مورد رحمت خویش قرار دهد. 

آنگاه رو به مردم کرد و با آنان سخن مى گفت تا همه آنها به تدریج از مجلس بیرون رفتند و تنها من و سلیمان جعفرى و خیثمه و آن مرد مسافر ماندیم.

حضرت فرمود: آیا اجازه مى دهید من به درون خانه بروم؟

سلیمان عرض کرد: خداوند امر شما را مقدّم داشته است.

حضرت برخاست و وارد اتاقى شد و پس از مدتى بازگشت و دست خود را از بالاى در بیرون کرد و گفت: آن مرد مسافر خراسانى کجاست؟

او در جواب گفت: من اینجا هستم.

امام(ع) فرمود: این دینارها را بگیر و هزینه سفر کن. و لازم نیست از طرف من صدقه دهى، برو که نه من تو را ببینم و نه تو مرا مشاهده کنى. مرد مسافر پول را گرفت و رفت.

سلیمان به امام رضا(علیه السلام) عرض کرد: فدایت شوم عطا کردى و مهربانى فرمودى، اما چرا خود را به هنگام پول دادن نشان ندادى و از پشت در دست خود را بیرون آوردی؟

 

امام رضا(علیه السلام) فرمود: 

 

ترسیدم ذلت و شرمندگى در خواست کردن را به هنگام برآوردن حاجتش در چهره او ببینم. 

 

رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) فرمود: 

پاداش کسى که کار نیکش را مى پوشاند برابر هفتاد حج است...


امام رضا و مهندس انگلیسی

 

 ?ه روز ?ه مهندس انگل?س? اومده بود برا? س?ستم تهو?ه ا? حرم اقا امام رضا ‏( ع‏) که وقت?  داشت داخل صحنا رو بازد?د م?کرد چشمش خورد به پنجره فو?د اقا . رو کرد به مترجمش چرا انقدر ا?نجا شلوغ و ا?ن دستمالها چ?ه که مردم به اون م?بندن؟؟ گفت ما ش?عه ها? ا?ران هر مشکل? دار?م م?ا?م ا?نجا و ا?ن دستما? رو م?بند?م تا مشکلمون زودتر حل بشه . که د?دن مهندس کرواتشو ازگردنش در اورد و بست به پنجره فو?د اقا . که چند قدم? از کنار پنجره دور نشده بود?م که تلفنش زنگ خورد مترجم م?گه د?دم مهندس حالش دگرگون شد نم? تونست حرف بزنه بعداز?ن که حالش بهتر شد گفتم اتفاق? افتاده دستاش م?لرز?د گفت خانمم بود ما تو خونه ?ه دختر فلج دار?م زنگ زده م?گه کجا? بهش گفتم چرا گفت ?ه شخص? اومده بود جلو? در گفت من رضا هستم همسرتون منو فرستاده اومدم دخترتون بب?نم برا? چند لحضه اومد اتاق بچه ?ه نگاه? بهش کرد ?ه دست? رو سرش کش?دو گفت به اقاتون بگ?د مشکلش حل شد و رفت بعد از?ن که برگشم اتاق بچه د?دم ا?ستاده رو جفت پاهاش داره راه م?ره ا?ن اقا ک? بود فرستاد? وقت? رفتم جلو? در رفته بود .. الس?م عل?ک ?اعل? بن موس? الرضا اگه اقا امام رضا رو دوس دار? تو? هر گروه? هست? اگه م?تون? کپی کن شا?د امسال دعوتت کنه .

 

 الس?م عل?ک ?ا امام رضا ‏( ع‏) 

 

 التماس دعا