عصر ظهور

نظر

... چه قدر زیباست حرف زرتشت که میگوید:ای کاش آنقدر آب داشتم تا جهنم را خاموش میکردمو آنقدر آتش داشتم تا بهشت را می‌سوزاند که مردم خدا را برای خودش بپرستند نه برای بهشت و جهنم..... ...!!!!!!!!!!شنبه ها : کلیمیها واسه سلامتی همه دعا میکنن!?یکشنبه ها : مسیحیا برای همه انسانها آرزوی شادی میکنن!دوشنبه ها : زرتشتی ها برای همگان آرزوی عشق و نیکی میکنن!پنجشنبه ها: بودائی ها برای صلح جهانی دعا میکنن!جمعه ها : ایرانیا میرن نماز جمعه واسه نصف دنیا آرزوی مرگ می‌کنند ...?!!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



نظر

.. در معبدی گربه ای زندگی می کرد که هنگام عبادت راهب ها مزاحم تمرکز آن ها می شد. بنابراین استاد بزرگ دستور داد هر وقت زمان مراقبه می رسد یک نفر گربه را گرفته و به ته باغ ببرد و به درختی ببندد.این روال سال ها ادامه پیدا کرد و یکی از اصول کار آن مذهب شد. سال ها بعد استاد بزرگ درگذشت. گربه هم مرد. راهبان آن معبد گربه ای خریدند و به معبد آوردند تا هنگام عبادت به درخت ببندند تا اصول عبادت را درست به جا آورده باشند. سال ها بعد استاد بزرگ دیگری رساله ای نوشت درباره ی اهمیت بستن گربه هنگام عبادت!!بسیاری از باورهای ما اینگونه به اصل و قانون تبدیل می شوند

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


نظر

.   کمبود قطعه بهانه است??/ خودروسازان با چراخ سبز مجلس در کمتر از سه هفته اختلاف قیمت متوسط 25 میلیون تومانی بین کارخانه و بازار ایجاد کردند سعید موتمنی رئیس اتحادیه نمایشگاه‌داران خودرو: آنچه خودروسازان برای افزایش قیمت‌ها اعلام کرده‌اند، از جمله کمبود قطعه، بهانه‌ای بیش نیست و آن‌ها خواب رشد یکباره قیمت‌ها را در سال‌های 1391 و 1392 در سر می‌پرورانند. با چراغ سبز مجلسی‌ها به‌تدریج عرضه خودروها قطره چکانی شد و سایپا، ایران خودرو و حتی شرکت‌های چینی‌فروش خود را متوقف کردند. به این ترتیب، در کمتر از سه هفته شاهد متوسط اختلاف قیمت تا 25 میلیون تومانی خودروها بین کارخانه و بازار شدیم و بررسی‌ها نشان می‌دهد از 30 فروردین ماه تاکنون بیش از 85 درصد اختلاف قیمت ایجاد شده است. خودرویی که امروز از کارخانه بیرون می‌آید، مربوط به تولید هفت تا هشت ماه پیش است که با ارز 3800 تومانی تأمین قطعه شده‌است؛ چرا در حالی که کمتر از یک ماه از تحریم صنعت خودروسازی می‌گذرد، می‌گویند قطعه نداریم??


...  کمیته تحقیق و تفحص از مدیران دوتابعیتی‌ مجلس تلویحا دوتابعیتی بودن رئیس‌جمهور حسن فریدون (روحانی) را تائید و تابعیت دوم وی را انگلیسی عنوان کرد.خب ابتدا نهادهای اطلاعاتی و امنیتی همچون وزارت اطلاعات، سازمان اطلاعات سپاه و همچنین شورای_نگهبان باید پاسخ دهند که چگونه فردی با تابعیت دوگانه آن هم تابعیت کشور فخیمه انگلیس دوبار از فیلترهای قانونی و امنیتی کشور عبور کرده، تائید صلاحیت و رئیس‌جمهور شده است؟چگونه چنین فردی 5 دوره نماینده مجلس، دبیری مهم‌ترین شورای امنیتی و فرماندهی پدافند کشور را بر عهده داشته است؟آیا چنین فردی می‌تواند منافع ملت ایران را در برابر بیگانگان تامین کند؟ آیا کسی که قسم خورده پاسدار منافع اسلام و ملت ایران باشد، شهروند انگلیس_خبیث هم هستن 1: دوتابعیتی یعنی یک فرد هم‌زمان می‌تواند شهروند دو کشور باشد و پاسپورت هر دو کشور را داشته باشد. دوتابعیتی‌ها سوگند یاد می‌کنند که به کشور دوم وفادار باشند و از منافع ملی آن کشور دفاع کنند.2: با این اوضاع یافتن علت وضعیت نابسامان و رهاشده اقتصادی و معیشتی مردم سخت نیست!آخوند_انگلیسی


.  مردی در کنار چاه زنی زیبا دید، از او پرسید: زیرکی زنان به چیست؟زن داد و فریاد کرد و مردم را فراخواند!مرد که بسیار وحشت کرده بود پرسید:چرا چنین میکنی؟ من که قصد اذیت کردن شما را نداشتم، دیدم خانم محترم و زیبارویی هستی، خواستم از شما سوالی بپرسم.در این هنگام تا قبل از اینکه مردم برسند زن سطل آبی از چاه بیرون کشید و آن را بر سر خود ریخت.!مرد با تعجب پرسید:چرا چنین کردی؟زن خطاب به مردم که برای کمک آمده بودند گفت:ای مردم من در چاه افتاده بودم و این مرد جان مرا نجات داد، مردم از آن مرد تشکر کرده و متفرق شدند.در این هنگام زن خطاب به مرد گفت :این است زیرکی زنان!اگر اذیتشان کنی تو را به کام مرگ میکشند و اگر احترامشان کنی خوشبختت میکنند.شیطان که با فرزندش نظاره گر ماجرا بود در حالیکه سیگارش را میتکاند به فرزندش گفت: خاک بر سرت، یاد بگیر...


.. سیصد سال با داروهای مختلف، مردم را مداوا کردم؛ 

و در این مدت طولانی به این نتیجه رسیدم؛

که هیچ دارویی بهتر از "محبت" نیست!

کسی از او پرسید: و اگر این دارو هم اثر نکرد چی؟

لقمان حکیم لبخندی زد و گفت؛

"مقدار دارو را افزایش بده! "

جواب سلام را باسلام بده،

جواب تشکر را با تواضع،

جواب کینه را با گذشت،

جواب بی مهری را با محبت،

جواب دروغ را با راستی،

جواب دشمنی را با دوستی،

جواب خشم را به صبوری،

جواب سرد را به گرمی،

جواب نامردی را با مردانگی،

جواب پشت کار را با تشویق،

جواب بی ادب را با سکوت،

جواب نگاه مهربان را با لبخند،

جواب لبخند را با خنده،

جواب دل مرده را با امید،

جواب منتظر را با نوید،

جواب گناه را با بخشش،

هیچ وقت هیچ چیز و هیچ کس را بی جواب نگذار، مطمئن باش هر جوابی بدهی،یک روزی، یک جوری، یک جایی به تو باز خواهد گشت..


... بعد از فوت تنها قسمت چپ مغز تا هفت دقیقه زنده میماند و تمام گذشته خود را بصورت یک خواب مرور میکند!..لا حول ولا قوة إلا بالله.آیا میدانید پس از مرگ تنها عضوی ک تا 3 روز زنده است گوش هست به همین علت هنگام مرگ تلقیین خوانده می‌شود آیا میدانیدملک الموت حضرت عزرائیل؛در شبانه روز 360بار به تو نگاه میکند؛و منتظر امر خداوند است برای قبض روحت؛پس سعی کن هنگامی که تو را تحت نظر دارد مرتکب معصیت نشوی؛در غیر این صورت چگونه با خداوند متعال تقابل خواهی کرد!حالا اگر سه بار استغفار کرده و این مطلب رو به دیگران بفرستی عرض چند دقیقه چند تااز دوستانت استغفار میکنند ؛که مسبب خیرش تو هستی؛و این عمل باعث خشنودی خداوند میباشد!استغفرالله ربی و اتوب الیه


... دکتر حسین راغفر در نشست تحلیل مؤلفه‌های نامه 38 اقتصاددان به رییس‌جمهور:من هنوز معتقد هستم کودتایی در حال وقوع است. یک ماه و نیم پیش که ما از کودتا حرف زدیم، این‌ها مسخره کردند و گفتند این‌ها زبان سیاست را وارد اقتصاد کردند و می‌خواهند مسئله را امنیتی کنند.دو هفته‌ی پیش یک خانم ترکیه‌ای که ایشان برای FBI کار می‌کرد اعلام کرده بود قرار است کودتا صورت بگیرد. این خانم برای FBI کار می‌کرد که بعد او را از ترکیه بیرون کردند. او اعلام کرد من خبرهای موثق از ادعاهای نهادهای امنیتی آنجا دارم که در ایران قرار است کودتای بزرگی صورت بگیرد و بسیار ناگهانی است.آقای پل هم همین مسئله را تأکید کرد و گفت آقای ترامپ نکند می‌خواهی در ایران کودتای 28 مرداد را تکرار کنی. شواهدی دیگری که حکایت از این دارد کودتایی در ایران در حال شکل‌گیری است.امیدوارم که به نتیجه نرسد ولی تاریخ گواهی خواهد داد. بنده عاشق حرف‌هایی که می‌زنم نیستم و همه این حرف‌ها می‌تواند غلط باشد.اما اخطاری هست برای منتهی علیه طیفی تفکری که بازار آزاد ترویج می‌کنند و تکرار پدیده‌های شومی که ما در سه دهه‌ی گذشته شاهد آن بودیم.{با بیان این که امیدوارم هستم سخن ما به گوش مراجع امنیتی برسد}، آن چیزی که ما می توانستیم انجام دهیم این است که نشانه‌ها را اول به مسئولین کشور و دوم به مردم نشان دهیم و مقصرین را رسماً اعلام می‌کنیم.به همین دلیل بنده شخصاً معتقد هستم که اگر رؤسای سه قوه پای سند بازار ثانویه‌ی ارز را امضاء کرده اند مسئول همه‌ی پیامدهای آن چه سیاسی، چه اقتصادی و هر چیز دیگری هم باید باشند ما گفتیم و تاریخ هم ثبت کرده است.بنابراین آنچه مسئولیت اجتماعی ما بوده را گفتیم و از حالا به بعد هم خواهیم گفت. هزینه‌های آن هم مهم نیست، به دلیل اینکه زندگی مردم بسیار مهم‌تر است!/جماران

فتنــــــــــــــــــه_اکبر 


... :کی میگه نسل 50 و 60 نسل سوخته اس؟... ما که تو خونه هاى بزرگ با حیاط و باغچه و طاقچه زندگى کردیم ... خوابیدن توى پشه بند ... آب تنى توى حوض داشتیم...کیک تولدامون خیلى بزرگ بود ... هر کى کادو میداد از صمیم قلبش بود ، کسى واسه کادو دادن ما رو قیمت گذارى نمی‌کرد.حتی خونه ی نوه خاله عمه بابامون هم میرفتیم می‌دیدیم، نه حالا که خواهر برادر هم به زور همو میبینن...عید واسمون شور و هیجان داشت...عیدى میگرفتیم...کم یا زیاد همین که دلمون خوش میشد کافى بود.چقدر مسافرتهاى فامیلى میرفتیم ...حالا هر کى هر جا میره میترسه کسى بفهمه!همه چی عالی..‌.همه چی باحال....هممون عین هم بودیم، عین گروه سرود... لباسای شکل هم، خونه های عین هم...عمه خاله دایی عمومامان بزرگا و بابا بزرگا که جزء خونواده بودن اگه می خواستیم جایی بریم گروهی میرفتیماگه قرار بود کاری کنیم دست جمعی میکردیم....کی میگه ما نسل سوخته ایم....!!!نه موبایلی...نه تبلتی...نه لپ تاپی...نه اینترنت و فضای مجازی...همه چی واقعی بود...دنیای ما واقعی واقعی بود... باهمه خوبی و بدیش. همه چی راست راستکی بود...تلفن که نبود اونوقتا... میرفتیم خونه همدیگه می‌دیدیم نیستن.... بعد میفهمیدیم اونام اومدن خونه ما... پشت در ما... کلی ذوق میکردیم و‌میگفتیم: وااااای دل به دل راه داره...خلاصه که نسل سوخته خودتونین ... ما عین عسل زندگی کردیم... بچگی کردیم... زندگی کردیم...


 

خاطرات سال1379 درخدمت مرحوم ابوی برای عیادت دوست بیماری رفته بودم پیرمرد شیک و کراوات زده ای هم آنجا حضور داشت، برحسب اتفاق ، چند دقیقه بعد از ورود ما اذان مغرب گفتند ... آقای پیر کراواتی، باشنیدن اذان ، کیف چرمی گرانقیمتش را باز کرد و سجاده اش را درآورد و زودتر از سایر حضار مشغول نماز شد برای من جالب بود که یک پیرمرد شیک و صورت تراشیده و کراواتی اینطور مقید به نماز اول وقت باشدبعد از اینکه همه نمازشان را خواندند ، مرحوم پدرم خطاب به ایشان با صدای بلند ، بدلیل سنگینی گوش پیرمرد ، گفتند : آقای مهندس، قضیه نماز و مرحوم شیخ و رضاشاه را برای مجتبی تعریف کنید ... دوست دارم از زبان خود جنابعالی بشنود حس کنجکاوی ام تحریک شده بود که بدانم ماجرا ازچه قرارست که آقای مهندس لبخندی زدند و اینطور شرح دادند مدتی بود که از طرف سردار سپه ( رضاشاه ) مسئول اجرای قسمتی از طرح تونل کندوان در جاده چالوس شده بودم از طرفی فرزند دومم که پسر بزرگم باشه، مبتلا به سرطان خون شده بود، دکترها حتی اطباء فرنگ جوابش کرده بودند و خلاصه هر لحظه منتظر مرگ بچه بودیمخانمم یکروز گفت که برای شفای بچه بریم مشهد ، دست بدامن امام رضا ع بشیم ... آنموقع من این حرفها رو قبول نداشتم ولی چون مادربچه خیلی مضطرب و دلشکسته بود قبول کردم... مشهد که رسیدیم تقریبا آخرشب بود، فردا صبح بچه را بغل کردم و رفتیم حرم وارد صحن که شدیم، خانمم خیلی آه و ناله و گریه میکرد... گفت بریم داخل که من امتناع کردم گفتم همینجا خوبه و... بچه را ازمن گرفت و گریه کنان رفت داخل سمت ضریح یک پیرمرد کوچولو توجه منو بخودش جلب کرد...روی زمین نشسته بود و سفره کوچکی که مقداری انجیر و نبات خرد شده در آن دیده میشد مقابلش پهن بود و مردم صف ایستاده بودند هرکس مشکلش را به پیرمرد میگفت و او یا چندعدد انجیر یا مقداری نبات درون دست طرف میگذاشت و بنده خدا خوشحال و خندان تشکر میکرد و میرفتبه خودم گفتم عجب مردم احمق و ساده ای داریم ماپیرمرد چطور همه را دلخوش کرده ، آنهم با انجیر یا تکه هایی از نباتحواسم از خانم و پسرم پرت شده بود و تماشاگر این صحنه بودم که پیرمرد نگاهی بمن انداخت و با دست اشاره کرد ... یعنی بروم جلو رفتم جلو سلام کردم ... بعداز لحظاتی بمن گفت : حاضری باهم شرطی بگذاریم ؟گفتم: چه شرطی؟... برای چی؟شیخ گفت : قول بده در ازاء سلامتی و شفای پسرت، یکسال نمازهای یومیه را سروقت اذان بخوانی !خیلی تعجب کردم ... او قضیه رو از کجا میدانست ؟ ... این چه شرطی بود ؟کمی فکرکردم دیدم اگر راست بگوید ارزشش را دارد ... خلاصه گفتم : قبوله شیخ تکرار کرد : یکسال نماز اول وقت و سر اذان در مقابل سلامتی اولادت، قبوله؟بااینکه تا آنزمان نماز نخوانده بودم و اصلا قبول نداشتم، گفتم : قبوله آقا همینکه گفتم قبوله آقا، دیدم سروصدای مردم بلند شد و ازدحام جمعیت در قسمتی از حرم زیاد شد ... یکدفعه دیدم پسرم از لابلای جمعیت بیرون دوید و مردم هم بدنبال  او خلاصه بچه خوب خوب شد و منهم از آنموقع طبق قول و قرارم با مرحوم حسنعلی نخودکی نمازم را دقیق و سروقت میخواندمیکروز محل اجرای تونل مشغول کار بودیم که دیدیم سردارسپه بطرف ما میآید... از تعداد اتومبیل ها و آژان های اطرافش مشخص بود که رضاشاه آمده... ترس و اضطراب عجیبی همه را گرفت...شوخی نبود که رضاشاه خیلی جدی و قاطع برخورد میکرددر حال تماشای حرکت کاروان شاه بودیم که اذان ظهر شدمردد بودم برم نمازم را بخوانم یا صبرکنم بعداز بازدید بخوانم که گفتم مرد حسابی تو قول دادی، بقول و قرارت پای بند باش... خلاصه وضو گرفتم و ایستادم به نماز... رکعت سوم بودم که سایه رضاشاه را کنارم دیدم... خیلی ترسیده بودم ... اگر عصبانی میشد یا عمل مرا توهین تلقی میکرد کارم تمام بودسلام نماز که دادم بلند شدم دیدم درست پشت سرم ایستاده...عذر خواهی کردم و گفتم : قربان در خدمتگذاری حاضرم، شرمنده اگر وقت شما تلف شد و و و و رضاشاه گفت : همیشه نماز میخونی مهندس؟گفتم : قربان از وقتی پسرم شفا گرفت، نماز میخوانم، درحرم شرط کردمرضاشاه نگاهی به یکی از همراهانش کرد و با چوب تعلیمی محکم به او زد و گفت : مردیکه پدرسوخته... کسیکه بچه مریضشو امام رضا شفا بده ، و نماز اول وقت بخونه دزد و عوضی نمیشه...اونیکه دزده تو پدرسوخته هستی نه این !بعدها متوجه شدم، زیرآب مرا زده بودند که مهندس چنین است و چنان رضاشاه آمده بود همانجا کارم را یکسره کند اما نمازخواندن من نظرش را عوض کرده بود و جانم را خریده بود از آن تاریخ دیگر هرجا که باشم اول وقت نمازم را میخوانم و به روح مرحوم حسنعلی نخودکی فاتحه و درود می‌فرسته خاطره از مهندس گرایلی