چشم برزخى و چشم بصیرت چیست؟
چشم برزخى و چشم بصیرت چیست؟
نکته دوم حائز اهمیت، اصل صعود پلکانى و دور تصاعدى است و هیچ گاه نباید انتظار طى مراحل عالى را در مدت زمانى کوتاه داشته باشیم.
چشم برزخى
نزد اهل حکمت و عرفان، عالم برزخ، عالمى فراتر از عالم دنیاست و به هر مقدار که ما از دلبستگى و وابستگى به مادیات دنیا دور شویم، به عالم مافوق آن، بیشتر دسترسى مىیابیم. بنابر آنچه از روایات به دست مىآید، اگر انسان سالک، علاوه بر انجام واجبات و ترک محرمات، به نوافل و رعایت تقوا بیش از حد معمول، موفق شود، بیش از آنچه دیگران از جهت معنوى به دست مىآورند، به دست خواهد آورد که از آن، به چشم برزخى تعبیر مىشود و چنین کسى، «حقایق» را فراتر از «وقایع»، درک مىکند.از پیامبر صلىاللهعلیهوآله نقل شده که خداوند فرمود: «اظهار دوستى نکرد؛ بنده من به چیزى دوست داشتنىتر از آنچه واجب کردم بر او و او با نوافل به سوى محبت من مىآید؛ تا اینکه من نیز او را دوست بدارم. پس هنگامى که او را دوست بدارم، شنوایى او مىباشم؛ آن گاه که مىشنود و بینایى او مىباشم؛ آن گاه که مىبیند و زبان او مىباشم؛ آن گاه که سخن مىگوید و دست او مىباشم؛ آن گاه که ضربه مىزند و پاى او مىباشم؛ آن گاه که راه رود و هنگامى که به درگاه من دعا کند، اجابت مىکنم و اگر از من درخواست کند، به او مىدهم».1
خداوند، راز خلقت انسان را در هنگام خلق آدم علیهالسلام، براى ملائکه بیان کرد؛ «انى جاعل فى الارض خلیفه». فرشتگان مىدانستند که این موجود زمینى، فساد و خونریزى خواهد داشت؛ ولى سجده آنها در برابر آدم علیهالسلام، نشان داد که در پشت این فساد احتمالى و ظاهرى، رازى بزرگ نهفته است و آن، مقام عبودیت انسان در مقابل خداوند مىباشد.
از این رو، از همان ابتداى خلقت، دو نیروى ظاهرى و باطنى در درون انسان، صفآرایى کرده، سعى کردند تا قلب انسان را تسخیر کنند و براى این منظور، شیطان و نفس اماره، در مقابل پیامبران الهى و عقل قرار گرفتند. حال اگر این انسان، در مقابل خداوند متعال، خاضع و خاشع شده و به معرفت و بصیرت برسد و تنها خدا را پرستش کند، بر فرشتگان (که کارى جز خیر و نور نمىتوانند انجام دهند)، برترى دارد.
معرفت و بصیرت در منابع روایى ما، از اهمیت بسیار زیادى برخوردار است و یک ساعت تفکر در آفریدههاى خداوند، آینده جهان و فرجام انسان، مىتواند فکر آدمى را تصحیح کرده، او را به راه راست رهنمون سازد و از هفتاد سال عبادت، برتر خواهد بود. این معرفت، همان «چشم دل» است که در سؤال به آن اشاره شده است؛ یعنى شخص با چشم حقیقتبین، به طبیعت و اطراف خود نگاه مىکند؛ نعمتى که در درون همه انسانها به ودیعت گذارده شده و تنها غفلت و توجه به جنبههاى خاکى و طبیعى، چشم باطنى را ضعیف و کم سو ساخته است و تنها با اعتقاد راسخ و عمل صالح است که چشم حقیقتبین، فعال و احیاء مىشود. در روایاتى از حضرت على علیهالسلام، از معرفت و بصیرت، به عنوان «نور قلب»، «غایت فضایل»، «اصل هر خیر» و «گنج عظیم فناناپذیر»، یاد شده است.2
از دیدگاه امام على علیهالسلام، «کمسخنى و گزیدهگویى»، «ملازمت با حق»، «استقامت در دین»، «همنشینى با نیکان»، «عمل صالح»،
«مدارا با مردم»، «صدق و دوستى»، «ادب ورزیدن»، «عفت ورزیدن»، «عفو و گذشت کردن از مردم»، «تجاهل نسبت به خطاهاى مردم»، «زهد ورزیدن در دنیا»، «موقع سکوت ذکر گفتن»، «اخلاص در عمل داشتن» و «جدال نکردن»، از نشانههاى عقل و بصیرت شمرده شدهاند.3 در قرآن مجید، چنین آمده است: «هر کس تقوا پیشه کند، خداوند به او فرقان (قدرت تشخیص بین حق و باطل) عطا مىکند». این فرقان که همان چشم دل و چشم حقیقتبین است، مؤمن را از مهلکههاى گوناگون نجات داده، به سوى رستگارى رهنمون مىکند.
نقطه آغازین چشم باطنبین، از همین مرحله مىباشد؛ به طورى که با رعایت تقوا، آدمى بر اعضاى بدن خود مسلط مىشود؛ تا آنجا که طورى بر غضب خود مسلط مىشود که بدون اراده، خشم او شعلهور نمىشود و دست و پاى او به دیگران آسیب نمىرساند و طورى بر خواستههاى نفسانى خود مسلط مىشود که بدون خواست او، شهوتش برافروخته نمىشود و حریم دیگران را نمىشکند و آنچنان بر چشم خود مسلط مىشود که از هرگونه خیانت، دورى مىکند و حتى گوش او به کنترل در مىآید و هر صدایى را نمىشنود.
پس از مسلط شدن شخص بر اعضاى بدنش، روح او، قدرت بیشترى پیدا مىکند و بر تصورات و خیالات ذهنى خویش نیز حاکم مىشود؛ به طورى که اراده او متمرکز مىشود و بدون اراده، تصورات مختلف، به ذهن او نمىآید.
انسان سالک، با رعایت تقواى بیشتر، رفته رفته بر دیگر انسانها نیز مسلط مىشود؛ به طورى که با نگاه او، اطرافیان تحت تأثیر قرار مىگیرند و مبهوت او مىشوند که از آن به «ابهت شخصیت» تعبیر مىشود و سخن شخص سالک به گونهاى در مخاطب تأثیر مىکند که سراسر وجود مخاطب را فرا مىگیرد و از آن، به «نفوذ کلام» تعبیر مىشود.
در مرحله قوىتر، قدرت روح به حدى مىرسد که باطن شخص مقابل را تشخیص مىدهد که از آن به چشم برزخى و نگاه باطنبین، تعبیر مىشود. شخص سالک، همان طور که مىتواند تصرف تکوینى در افراد انسانى داشته باشد، مىتواند بر اجسام طبیعى هم تأثیرگذار باشد؛ مثلاً مىتواند حرکت آب جارى را متوقف کند.
چشم دل، بر اثر عادت و انس به طبیعت و عالم ملکى، کم سو شده، توان دیدن حقایق را ندارد و تنها راه چاره، روشن نمودن آن از طریق اطاعت خداوند (انجام واجبات و ترک محرمات) مىباشد و این کار، به تدریج به دست مىآید؛ چنانکه کند شدنش نیز به تدریج و در طول زمان متمادى بوده است. از طرف دیگر، حقایق زندگى نیز همان حقایق هستى و خلقت است که براى کشف آن حقایق، پیامبران الهى مبعوث شده، عقل ما را به آن راهنمایى مىکنند، یکى از این حقایق، فانى بودن حیات دنیوى و کوتاه بودن مدت آن و دل نبستن بدان است که هر شخص عاقلى با اندک تأمل و دقتى آن را تأیید و تصدیق مىنماید. شخص عاقل، این دنیاى کوتاه مدت را بسان کشتزارى مىداند که باید محصول مورد نیاز را در آن کاشته، تا پس از کمال، آن را در دنیاى دیگر برداشت کند. چنین شخصى، در سایه فرقان و بصیرت معنوى، آن دیدگاه و برداشت عرفى از زندگى و هدفهاى آن را از ذهن خود دور ساخته، خود را به خاطر افکار و عقاید بىپایه، در وادى هلاکت نمىاندازد؛ زیرا تمام عمرش را - که از مدت دقیق آن هم بىاطلاع است - براى رسیدن به آن هدف بلند، کوتاه مىداند. او از تمام لحظات عمرش، براى ذخیره ثواب و بالا بردن درجاتش در بهشت، تلاش مىکند.