سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عصر ظهور

 

 

قصد کشتن شیخ 

 

یکی از آشنایان به نام سرهنگ عباسعلی میرزایی می‌گفت: سفری به مشهد مقدس رفته بودم و برای خرید کلاهی به دکان کلاه‌فروشی رفتم. صحبت از مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی به میان آمد. کلاه‌فروش گفت: روز فوت مرحوم شیخ در دکان سلمانی بودم و یک نفر در صندلی اصلاح نشسته بود. چون سر و صدای تشییع‌کنندگان برخاست، مشتری پرسید چه خبر است؟ سلمانی گفت: جنازه حاج شیخ حسنعلی اصفهانی را تشییع می‌کنند. به محض شنیدن این خبر، مشتری آنچنان به فغان و ناله افتاد که تصور کردیم از منسوبان شیخ است. چون از او توضیح خواستیم، گفت من با این مرد بزرگ نسبتی ندارم، لیکن حکایتی میان من و او هست که این چنین موجب شوریدگی احوال من شده است. آنگاه داستان خود را اینگونه تعریف کرد:

 

پدرم در قریه «نخودک» کدخدا بود و من هم در اداره ژاندارمری کار می‌کردم. روزی حاج شیخ به پدرم فرموده بودند: اگر احتیاج نداری، از شغل کدخدایی استعفا کن. پدرم نیز به موجب توصیه حضرت شیخ از کار خود استعفاء کرد و چون من از ماوقع مطلع گشتم، بغضی از مرحوم شیخ در دلم پدید آمد و دیگران هم مرا به این دشمنی، تحریک و تشویق می‌کردند تا آنکه مصمم شدم ایشان را به قتل برسانم و چون گاهی از اوقات نیمه‌شب‌ها که از ماموریت خود باز می‌گشتم مرحوم شیخ را دیده بودم که تنها از ده خارج می‌شوند، بر آن شدم که در یکی از این شب‌ها ایشان را هدف گلوله سازم. اتفاقا، در یکی از شب‌های تاریک زمستانی که به طرف آبادی می‌آمدم، حضرت شیخ را دیدم که عبا بر سر کشیده و می‌خواهند از ده خارج شوند. با خود اندیشیدم که وقت مناسب فرا رسیده، اما بهتر است اندکی صبر کنم تا از ده دور شوند و صدای شلیک من کسی را آگاه نکند. 

 

باری، مسافتی در عقب ایشان آهسته رفتم تا آنکه کاملاً از ده بیرون رفتند. در آن حال که خواستم تفنگ خود را به قصد شلیک از دوش بردارم، ناگهان حضرت شیخ روی به طرف من گردانیدند و فرمودند: حبیب کجا می‌آیی؟! بی‌اختیار گفتم: خدمت شما می‌آمدم و سخت از کار خود به وحشت افتادم. فرمودند: بیا تا با هم به زیارت اهل قبور برویم. بی‌درنگ پذیرفتم و به قبرستان ده که مسافتی فاصله داشت، رفتیم و فاتحه خواندیم. آنگاه حضرت شیخ فرمود: دوست داری که به شهر رویم و حضرت رضا علیه‌السلام را زیارت کنیم؟ عرض کردم: آری. فرمودند:‌دنبال من بیا. چند قدمی نرفته بودیم که دیدم پشت در صحن مطهر رسیدیم و چون درها بسته بود، اشارتی کردند و در باز شد،‌ ولی کسی را ندیدم که در را گشوده باشد، دستور دادند تا وضو بگیریم با آب جوی وضو ساختم و به سوی حرم مطهر روانه شدیم. در اینجا نیز درهای بسته با اشاره حضرت شیخ باز شدند و داخل حرم شدیم و زیارت کردیم و در هنگام بازگشت،‌درها یک به یک پشت سر ما بسته شد. 

 

چون از صحن خارج شدیم، فرمودند: دوست می‌داری که امیرالمؤمنین علیه‌السلام را هم زیارت کنی؟ عرض کردم: آری و هنوز چند قدمی به دنبال ایشان نرفته بودم که در برابر صحن و حرم رسیدیم،‌ ولی من چون تا آن وقت به زیارت امیرالمؤمنین(ع) نرفته بودم، ابتدا آنجا را نشناختم،‌باری، درهای بسته صحن و حرم حضرت امیر(ع) هم به اشاره حضرت شیخ باز شد. زیارت کردیم و خارج شدیم، در این هنگام حضرت شیخ فرمودند: حبیب، شب گذشته است و تو هم خسته‌ای بهتر است که به «نخودک»‌ باز گردیم. عرضه داشتم: آقا، هر چه صلاح می‌دانید، انجام دهید. باز پس از چند قدمی،‌ ناگهان خود را در همان جای ملاقات نخستین یافتم. پس از آن به من فرمودند: حبیب، مبادا که تا من زنده‌ام از سرّ این شب با کسی چیزی در میان گذاری که موجب کوری چشمان تو خواهد شد و دیگر اینکه هیچ وقت نزد من نیا و هرگاه که مرا دیدی از دور سلامی بکن و والسلام. آیا این کراماتی که من از ایشان دیده‌ام جای آن نیست که چنین در ماتم این بزرگوار شیون و فغان کنم


نظر

 

?شخصی مسجدی ساخت. بهلول از او پرسید : 

مسجد را برای رضای خدا ساختی یا اینکه بین مردم شناخته شوی؟

شخص پاسخ داد : 

معلوم است برای رضای خداوند!

بهلول خواست اخلاص شخص را بیازماید.

در نیمه های شب بهلول رفت و روی دیوار مسجد نوشت این مسجد را بهلول ساخته است 

صبح که مردم برای ادای نماز به مسجد آمدند نوشته روی دیوار را میخواندند و میگفتن خدا خیرش بدهد

آن شخص طاقت نیاورد و فریاد سر داد ایهاالناس بهلول دروغ میگوید 

این مسجد را من ساختم 

من از مال خود خرج کردم و شما او را دعای خیر میکنید!

بهلول خندید و پاسخ داد

معامله تو باخلق بوده نه با خالق!

 

بیایید در زندگیمان با خدا معامله کنیم نه با چشم مردم.


نظر

 

مثل ما تنبل نباشید، زود زود به مشهد بروید.

 

گاهی موانع بزرگی با یکبار مشهد رفتن از سر راه ما برداشته میشوند.

هنگامی که به حرم مشرف شدید به عدد اسم ابجد امام رضا علیه السلام یعنی هزار و یک مرتبه " یا رئوف و یا رحیم " بگویید.

 

زیارت کنید، نماز زیارت بخوانید و بعد به امام رضا علیه السلام بگویید ؛ دست خالی آمده ام، گره به کارم افتاده است، شما مشکلم را حل کنید.

 

برگردید و ببینید امام رضا علیه السلام چطور مسیر را برای شما هموار میکند.

او حجت خدا و پناه شیعه است. آسمان و زمین و آنچه بین آندو است، در اختیار امام رضا علیه السلام است.

خود را قطره ای از دریای امامتش فرض کن تا محبتش را نسبت به خود درک کنی

 

اللهم صل علی علی ابن موسی الرضا علیه السلام


نظر

در زمان موسی خشکسالی پیش آمد. 
آهوان در دشت، خدمت موسی رسیدند که ما از تشنگی تلف می شویم و از خداوند متعال در خواست باران کن. 

موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود
 خداوند فرمود: موعد آن نرسیده است. موسی هم برای آهوان جواب رد آورد. 
تا اینکه یکی از آهوان داوطلب شد که برای صحبت ومناجات بالای کوه طور رود. 

به دوستان خود گفت: 
اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانید که باران می آید وگرنه امیدی نیست.
 
آهو به بالای کوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راه برگشت وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه کرد ناراحت شد . شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت: 

دوستانم را خوشحال می کنم و توکل می نمایم. تا پایین رفتن از کوه هنوز امید هست. 
تا آهو به پائین کوه رسید باران شروع به باریدن کرد!... 
موسی معترض پروردگار شد. خداوند به او فرمود: همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرکت کرد و این پاداش توکل او بود..


یادمون باشه در همه حال ناامید نشیم و توکل به خدا داشته باشیم 
روزهاتون رو با یاد خالق شروع کنید امید  اول و اخرمون فقط و فقط خدا باشه

 

رجبعلی هوایی معروف به رجب علی صراف از تجار بنام شیراز بود، مغازه اش در نبش ورودی بازار وکیل بود کارش حواله دادن پول و صرافی بود و البته پول با دو درصد سود به افراد نیازمند هم وام میداد، عوام او را نزول‌خوار میگفتند، بالاخره هوایی عزم زیارت کعبه میکنه و برای حساب اموال به علما مراجعه میکنه ....

میگویند : پول شما از راه صحیح بدست نیآمده و حرام هست و قابل محاسبه و کسر خمس و زکات نیست ! و در حقیقت جوابش کردند و گفتند حق نداری مکه بروی! و سپس وی بجای سفر حج  با هزینه شخصی درمانگاهی در فلکه مصدق شیراز بنا نمود که تمام موارد پزشکی و درمانی و دارویی در آن رایگان بود در سال 1358مومنین انقلابی گفتند این درمانگاه نجس هست و حرام چون از پول ربا ساخته شده و درمانگاه فوق با آن همه تجهیزات و وسایل تخریب و به توالت عمومی تبدیل گردید و هم اینک توالت نیز به پارکینگی متروکه تبدیل شده ! ای کاش میشد رجب علی خان سر از خاک بردارد و27 تا38درصد سود را که نامش نزول هم نمیباشد راببیند!


گویند گوهرشاد خانم (همسر شاهرخ میرزا و عروس امیر تیمور گورکانی) سازنده ی مسجد معروف گوهرشاد مشهد، بر ساخت بنا نظارت کامل داشت و همیشه جهت هدایت و سرکشی حاضر می شد و دستورات لازم را به معماران مسجد میداد.

از تعداد کارگران و میزان حقوق آنها اطلاع کامل داشت و حتی به کار حیوانات باربر رسیدگی میکرد و به کارفرمایان دستور داده بود از محل آوردن مصالح ساختمانی تا مسجد برای حیوانات باربر ظرفهای آب و علف بگذارند، مبادا حیوانی در حال گرسنگی و تشنگی بار بکشد. از زدن حیوانات پرهیز کنید، ساعات کار کارگران باید معین باشد و مزد مطابق زحمت داده شود و...

روزی هنگام سرکشی کارگر جوانی ناگهان چشمش به صورت او افتاد و در اثر همین نگاه، آتش عشق در وجودش شعله ور گشته و عاشق دلباخته ی او شد. اما در این باره نمی توانست چیزی بگوید تا اینکه غم و غصه ی فراوان او را مریض کرد. 

به خانم گزارش دادند که یکی از کارگران بیمار و در منزل بستری است. گوهرشاد به عیادتش رفت و علّت را جویا شد. 

مادر گفت او عاشق شما شده و از درد عشق بیمار است.

گوهرشاد فکری کرد و به مادر جوان گفت: باشد، من از همسرم جدا شده و با او ازدواج می کنم، به شرط اینکه مهریه مرا قبل از ازدواج بپردازد و آن این است که چهل شبانه روز در محراب این مسجد نیمه کاره عبادت کند.

جوان پذیرفت.

پس از چهل روز گوهرشاد از حالش جویا شد، جوان به فرستاده ی او گفت: 

لذّتی در عبادت و مجالست با پروردگار یافتم که با هیچ انسانی معاوضه نخواهم کرد.


سیاه چاله هایکی از عجیب ترین و خطرناک ترین پدیده ها در جهان هستی است که می توان از آن به عنوان ویرانگرترین پدیده فضایی نام برد که بسیار ترسناک هستند.سیاه چاله ها از درون پاشی هسته های ستاره های بزرگی که بیست تا سی برابر خورشید هستند به وجود می آیند.

سیاه چاله نا ارامترین نقطه جهان ماست، نقطه ای بی بازگشت که جاذبه آن فراتر از همه چیز است. آنقدر زیاد که حتی نور هم نمی تواند از آن فرار کند. هر چه به حریم سیاه چاله نزدیک شویم قربانی جاذبه سیری ناپذیر آن خواهیم شد.

ویژگی های منحصر بفرد سیاه چاله ها:

- وقتی جسمی بیش از حد به آن نزدیک شود دیگر به هیچ وجه نمی تواند از آن فرار کند.- سیاه چاله را به هیچ وجه نمی توان بطور مستقیم دید چون همانطور که از نام آن پیداست کاملا سیاه و تیره است.- دانشمندان وقتی به وجود یک سیاه چاله پی می برند که ستاره ای در میان جاذبه آن گرفتار شده باشد.- سیاه چاله ها در نقاط مختلف فضا سرگردانند.


 «و من یعصی الله و رسوله و یتعّد حدوده یدخله نارا خالدا فی‌ها و له عذاب مهین؛ 3) و آن کس که نا فرمانی خدا و پیامبرش را کند و از حدود الهی تجاوز نماید، او را در آتشی وارد می‌کند که جاودانه در آن خواهد ماند و برای او مجازات خوار کننده‌ای است».

سرویس سبک زندگی فردا: مرگ به زندگی دنیایی آدمی پایان می‌یابد، ولی با مرگ حیات دیگری در عالم برزخ برای انسان آغاز می‌شود. زندگی انسان در عالم برزخ موقتی است؛ و تا برپایی رستاخیز عمومی در آنجا طبق عمل کرده خود در دنیا زندگی می‌کند. اگر اعمال او نیک بوده، در کنار صالحان و پاکان و در نعمت و آسایش است؛ و اگر بد و معصیت بوده، در کنار شیاطین و پیشوایان ضلالت در رنج و زحمت به سر می‌برند. تا روز قیامت فرا رسد؛ و در پای محاکمه عدل الهی حاضر گردد. (1) در ادامه این مطلب را به نقل از شهرسوال بخوانید.

بعد از سپری شدن مرحله حیات برزخی و فرار رسیدن روز رستاخیز همگان در محضر الهی حاضر شده؛ و نسبت به عمل کرده‌های خود محاکمه می‌شوند. پس از محاکمه هر کسی برابر اعمال در منزلگاه ابدی خود قرار می‌گیرند. صالحان و مومنان وارد بهشت می‌شوند و تا ابد با آسایش و راحتی در آن به سر می‌برند و از نعمت‌های گوناگون جسمانی و روحی استفاده می‌کند و لذائذ حسی و عقلی و معنوی بهره مندند، و تا ابد در آسایش هستند. اما افراد معصیت کار به طور کلی دو دسته می‌شوند.

برخی که مومن اند، ولی گناه کار، مدتی را در دوزخ کیفر می‌بیند. بعد ار آن بیرون آمده و در بهشت تا ابد زندگی می‌کنند.

عده‌ای دیگر که کفار معاند اند و تا ابد در آتش جهنم می‌سوزند.

در هر صورت همگان ابدی هستند. ولی صالحان دارای حیات سعادت‌مند ابدی و کفار معاند دارای حیات شقاوت‌مند ابدی در جهنم اند. در این باره در آیات متعدد قرآن کریم سخن گفته که در این جا تن‌ها به دو نمونه (یکی در باره زندگی ابد بهشتی و دیگر زندگی ابد جهنمی) اشاره می‌گردد.

 

درباره حیات جاودانه بهشتی فرمود::

«و من یأته مومنا قد عمل الصالحات فاولئک لهم الدرجات العلی جنات عدن تجری من تحت‌ها الانهار خالدین فی‌ها و ذالک جزاء من تزکی؛ (2) آن‌ها که با ایمان و عمل صالح در محضر پروردگارشان حاضر شوند، درجات عالی دارند. این درجات عالی همان باغ‌های جاویدان بهشتی است؛ که از زیر درختان شان نهر‌ها جاری است، جاودان که در آن زندگی می‌کنند و این پاداش کسی است که خود را پاک کند».

 

درباره زندگی ابدی جهنمی فرمود::

«و من یعصی الله و رسوله و یتعّد حدوده یدخله نارا خالدا فی‌ها و له عذاب مهین؛ 3) و آن کس که نا فرمانی خدا و پیامبرش را کند و از حدود الهی تجاوز نماید، او را در آتشی وارد می‌کند که جاودانه در آن خواهد ماند و برای او مجازات خوار کننده‌ای است»

طبق این گونه آیات الهی به روشنی معلوم می‌شود که زندگی بعد از مرگ انسان پایان ناپذیر و ابدی است، با این تفاوت که بعضی در سعادت ابدی و کفار معاند شقاوت ابدی به سر می‌برند.

 

پی نوشت‌ها:

1 - شیعه در اسلام، ص. 101، نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران 1348 ش. 2 - طه (20) آیه 76، 

3 - نساء (4) آیه 14