سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عصر ظهور

آتش جنگ در مشرق:
 در بعضى از روایات اسلامى به آتش زرد و سرخ فامى اشاره شده که از مقدمات ظهور حضرت مهدى (عج) است . 
 از امام صادق (علیه السلام) روایت ‏شده که فرمودند: وقتى آتش بزرگى از سوى مشرق مشاهده گردید که در بعضى شب‌ها بالا مى‏آید، در آن هنگام گشایش کار مردم پدید مى‏ آید و این آتش اندکى قبل از ظهور قائم خواهد بود. 
(بحارالانوار، ج‏52، ص 240)
 و از امام باقر (علیه السلام) روایت ‏شده که فرمود: وقتى از جانب مشرق آتشى بزرگ و سرخ فام مشاهده نمودید که سه یا هفت روز بالا مى ‏آید . در آن هنگام به خواست‏ خدا منتظر فرج آل محمد (صلی الله علیه و آله) باشید و خدا عزیز و حکیم است. 
(بحارالانوار، ج‏52، ص‏230)
 برخی از محققین مهدویت  محل وقوع آتش شرق را شرق حجاز میدانند ولی غالبا به شرق عالم اطلاق میکنند.
 برخی بر این باورند آتش عظیمی که در روایات ذکر شده است پیش از این محقق شده و مصداقش را دو بمب اتمی میدانند که بر سر مردم شرق آسیا فرود آمد ولی ممکن است نبرد عظیمتری در شرق عالم به مرکزیت کره شمالی و امریکا با سلاح های هسته ای اتفاق بیافتد.
اللهم ارنی الطلعة الرشیدة

 

?مادر شوهر بعد از اتمام ماه عسل با تبسم به عروسش گفت : تو توانستی در عرض سی روز پسرم را ملتزم به انجام نمازهایش در مسجد بکنی .. کاری که من طی سی سال در انجام آن تلاش کردم و موفق نشدم !

واشک در چشمانش جمع شد ..

?عروس جواب داد : مادر داستان سنگ و گنج را شنیده ای ؟ می گویند سنگ بزرگی راه رفت و آمد مردم را سد کرده بود ، مردی  تصمیم گرفت آن را بشکند و از سر راه بردارد ..

?با پتکی سنگین نود و نه ضربه به پیکر سنگ وارد کرد ...و خسته شد .. مردی از راه رسید و گفت : تو خسته شده ای ، بگذار من کمکت کنم ..

?مرد تنها صدمین ضربه را وارد کرد و سنگ بزرگ شکست ، اما ناگهان چیزی که انتظارش را نداشتند توجه هر دو را جلب کرد.

?طلای زیادی زیر سنگ بود ..

مرد دوم که فقط یک ضربه زده بود گفت : من پیدایش کردم ، کار من بود ، پس مال من است ..

?مرد گفت : چه می گویی من نود ونه ضربه زدم دیگر چیزی نمانده بود که تو آمدی !

?مشاجره بالا گرفت و بالاخره دعوای خویش را نزد قاضی بردند .. و ماجرا را برای قاضی تعریف کردند ، 

?مرد اول گفت : باید مقداری از طلا را به من بدهد ، زیرا که من نود ونه ضربه زدم و سپس خسته شدم...

?و دومی گفت :  همه ی طلا مال من است ، خودم ضربه زدم و سنگ را شکستم .

?قاضی گفت :

 مرد اول نود و نه جزء آن طلا از آن اوست ، و تو که یک ضربه زدی یک جزء آن از آن توست .. اگر او نود ونه ضربه را نمیزد ، ضربه صدم نمی توانست به تنهایی سنگ را بشکند ...

?و تو مادر جان سی سال در گوش فرزند خواندی که نماز بخواند بدون خستگی .. ، و اکنون من فقط ضربه آخر را زدم !!

?چه عروس خوش بیان و خوبی ، که نگذاشت مادر در خود بشکند و حق را تمام و کمال به صاحب حق داد ..

و نگفت : بله مادر من چنینم و چنانم ، تو نتوانستی و من توانستم ...

?بدین گونه مادر نیز خوشحال شد که تلاشش بی ثمر نبوده است ...اخلاق اصیل و زیبا از انسان اصیل و با اخلاق سرچشمه می گیرد ...

?جای بسی تفکر و تأمل دارد ، کسانی که تلاش دیگران را حق خود می دانند کم نیستند ... اما خداوند از مثقال ذره ها سوال خواهد کرد


کسی که نمازهایش قضا می شود...

1_کسی که نمازهایش قضا می شود ،  به این معناست که شیرینی خواب را بر شیرینی صحبت کردن با خدا ترجیح داده است! 

2_کسی که نمازهایش قضا می شود شاید نمیداند که همخواب شیطان شده است و مورد لعن خدا! 

3_کسی که نمازهایش قضا می شود شاید نمیدونه که چقدر از نعمت های دنیا و آخرت رو از دست داده است! 

4_کسی که نمازهایش قضا می شود شاید نمیدونه که صحت و سلامتی را خدا در سحر خیزی قرار داده که بیدار شدن از خواب خیلی از بیماری های روانی از قبیل افسردگی و امراض جسمی را بوسیله آن دفع میکند! 

5_کسی که نمازش قضا می شود شاید نمی داند که خدا استجابت دعا را در اوقات ابتدایی نماز صبح قرار داده است! 

6_کسی که نمازهایش قضا می شود شاید نمیداند که خدا بوسیله نماز های اول وقت بر ملائکه خود مباهات می کند! 

7_کسی که نمازهایش قضا می شود شاید نمیداند که با قضا شدن نمازها ملائکه رحمت رو از خودش دور کرده و شیاطین جن و انس رو به سمت خودش دعوت کرده است! 

8_کسی که نمازهایش قضا می شود شاید به آیه قرآن غافل است که فرمود روز قیامت روز حسرتی است که به مقامات همدیگر حسرت میخورند! 

9_کسی که نمازهایش قضا می شود شاید به خدا و آخرت آنگونه که باید ایمان بیاورد ایمان نیاورده است


 

‍ ??بانک مرکزی انگلیس اعلام کرد به دلیل قیمت بالا و "خطرات زیست ‌محیطی روغن پالم" ، همچنان به رغم مخالفت حامیان حقوق حیوانات، در ساخت اسکناس‌های 5 پوندی جدید از چربی گاو استفاده خواهد کرد.

توضیح خبر!

یعنی انگلیسی ها از روغن پالم در چاپ پول استفاده نمی کنند. چرا؟ چون خطر زیست محیطی دارد، ولی ایران اسلامی واردات پالم از مالزی یک دفعه دو برابر می شود، آن هم فقط برای خوراک مردم مظلوم کشورمان

روغن های مایع و جامد کل کشور  سرطان زاست !

نگویید روغن حیوانی گران است 

چون 100 برابر ان را باید خرج تک تک بیماری هاتون بکنید!

روغن های محلی حیوانی و زیتون و ارده کنجد چربی خون را درمان می کنند!

روغن گاو شفاست امامان گفتن اما متاسفانه کشتارگاه ها برای صابون سازی می فروشن!

و بهداشت خوردن پی گاو را ممنوع کرده!

خب مسلما یه جای کار می لنگه!

امروز از یه کارمند بهداشت شنیدم که دخانیات و تنباکو ها و ... زینفع خود بهداشته

اینم از این کشتار خاموش توسط وزارت بهداشت!

از داعش بدترن این منافقین


نظر

 

دنیا به ما می خندد ارگانیک صادر می کنیم تراریخته وارد می کنیم

??

کدام ادم عاقلی محصولات ارگانیک طبیعی رو ارسال می کنه به کشور های اروپا و مواد غذایی تراریخته سرطان زا رو میاره تو کشور؟! این درد نیست ؟خیانت نیست؟

 

 و کدام ادم عاقلی حجامت را ممنوع و با طب سنتی در کشوری که پدر طب جهان است مبارزه می کند؟ 

ایا اینها تصادفی است؟ دست پنهان این قضیه اگر دست دولت و وزارت کشور و سازمان غذا و دارو نیست پس دست کیه؟ 

 

از پدافند غیر عامل تقاضا داریم با ورود به بخش تغذیه مردم مارا نجات دهند!

مسئله نفوذ و غذای مردم جدی است!

اگر ال سعود دشمن است چرا 96درصد روغن های مایع و جامد غذای مردم از انجا وارد و یا سرمایه دار شرکت های روغن برای عربستان است؟! 

این روغن ها از نفت ساخته می شود و اصلا روغن افتابگردان اصل هم که باشد مصرف خوراکی ندارد ! 

اگر روغن مایع را درون چرخ خیاطی بریزید قفل خواهد کرد! سرطان خالص در سفره مردم است!

نمک بهداشتی روغن مایع و جامد و چای سبز و سیاه (داخلی و خارجی)عامل فشار خون و دیابت و چربی و سرطان است


 تاثیر ساعات مختلف در سلامتی بدن 

ساعت «9 تا11» شب:زمانی است برای ازبین بردن موادسمی و غیرضروری که این عملیات توسط آنتی اکسیدانها انجام میشود. دراین ساعت بهتراست بدن درحال آرامش باشد درغیر اینصورت اثرمنفی بر روی سلامتی خودگذاشته اید.

ساعت «11 تا1‌» شب:عملیات از بین بردن موادسمی درکبد ادامه دارد وشما باید درخواب عمیق باشید.

ساعت «1 تا 3» نیمه شب:عملیات سم زدایی درکیسه صفرا، درطی یک خواب عمیق به طور مناسب انجام میشود.

ساعت «‌3 تا5» صبح:عملیات از بین بردن موادسمی در ریه اتفاق میفتد. بعضی مواقع دیده شده که افراد دراین زمان، سرفه شدید یا عطسه میکنند.

ساعت «5 تا7»صبح:این عملیات در روده بزرگ صورت میگیرد، لذا میتوانیدآن رادفع کنید.

ساعت «‌ 7تا 9» صبح:جذب مواد مغذی صورت میگیرد، پس بهتراست صبحانه بخورید. افرادیکه بیمارمیباشند، بهتراست صبحانه را درساعت «6/30» دقیقه میل کنند.

کسانیکه میخواهند تناسب اندام داشته باشند،بهترین ساعت صرف صبحانه برای آنها، ساعت «7/30» میباشد وکسانیکه اصلاً صبحانه نمیخورند، بهتراست عادت خود را تغییردهند

______________________


 

مد جدیدی که امروزه در میان زنان و دختران ایرانی رایج شده ، بالا بردن مو و برجسته کردن آن و نمایان کردن حجم آن است که از قدیم نماد زنان فاحشه بوده است.

(در این رابطه روایت است که این نوع آرایش را به کوهان شتر تشبیه و آن زنان را لعنت میکردند)

تعداد نگین هایی که به گوش می آویختند ، نماد درجه فاحشگیست. (الان هم این مد رو به گسترش است)

بیرون گذاشتن گوش چپ نماد نیمه فاحشگی!

بیرون گذاشتن گوش راست نماد رابطه زن با زن!

بیرون گذاشتن هر دو گوش نماد فاحشگی تمام!

مدل ریش به شکل حرف T در آقایان نماد رابطه جنسی با..... هر شب!

بخشی از سخنان دکتر سعید عزیزی

شاید حق داره وقتی فردی غیر ایرانی که با این نمادها آشنایی کامل داره و فلسفه اون رو میدونه ، وارد ایران میشه فکر کنه ایران پر فاحشه است!

حال اینکه در این جنگ نرم ، تنها دختران معصومی که از همه جا بی خبرند و فقط کورکورانه تقلید میکنند ، هدف دشمنی که دیوانه وار نماد گر است واقع شدند

خلق را تقلیدشان بر باد داد

ای دو صد لعنت بر این تقلید باد?.

شاید برای شما سوال پیش بیاد که این از کجا اومده مگر غرب شال دارن که گوش بیرون بندازن!

این مد ها از اعراب جاهلیت به جا مونده .. اولین کسی که ساپورت پوشید خواهر عایشه همسر پیامبر بود!

در غرب القا می کنند که اگر وارد جوامع مسلمان شدین نماد فاحشگی اینه!

حالا اینجا هم مد می کنن همه نااگاهانه تقلید می کنند ! (جالب اینه که همین ادما ادعای روشنفکری می کنن و میگن مگه میمونید از علما و مراجع تقلید کنید.! اما نمیگن چرا خودشون از شبکه های اونور ابی که هر روز اخبار تجاوزشون پخش میشه تقلید می کنند!) اون توریستی که میاد ایران فکر می کنه همه زنان ....


 

ماجرای پناهنده‌شدن یک شتر به حرم امام رضا(ع)

 

سید محمد حسینی از خادمان حرم امام رضا(ع):

??در منطقه محمدآباد مشهد، کشتارگاهی بود که محل ذبح حیوانات و تأمین گوشت قصابی‌های مشهد بود.

??روزی، صاحب کشتارگاه، شتری را خریداری و برای ذبح به کشتارگاه می‌برد. ناگهان قبل از ذبح، حیوان افسار خود را کشیده و به سمت حرم مطهر فرار می‌کند. همه تلاش‌ها برای نگه داشتن آن بی‌نتیجه می‌ماند.

??من آن روز حرم مشرف بودم، ناگهان دیدم از در شرقی صحن انقلاب (عتیق)، شتری وارد صحن شد و مستقیم به سمت در غربی رفت، اما قبل از رسیدن به در غربی برگشت نگاهی به گنبد و بارگاه انداخت و آرام آرام پشت پنجره فولاد رفت و آنجا زانو زد.

??کم کم زائران جمع شدند، خادمان و مسئولان حرم هم رسیدند، صاحب شتر نیز خودش را رساند، صحنه جالبی بود، از چشمان حیوان مرتب اشک جاری بود. غریبه‌ای جلو آمد و خواست بهای شتر را به صاحب آن بپردازد. صاحب شتر گفت: من این حیوان را به مولای‌مان حضرت رضا می‌بخشم و امیدوارم حضرت هم مرا به نوکری خود بپذیرند. حیوان را به مزرعه آستان قدس بردند و تا پایان عمر در آنجا آزادانه مشغول چرا و گشت و گذار بود.


نظر

مکالمه دو جنین در شکم مادر: 

اولی: تو به زندگی بعد زایمان اعتقاد داری؟

دومی: آره حتما. یه جایی هست که می تونیم راه بریم شاید با دهن چیزی بخوریم

 اولی: امکان نداره.

ما با جفت تعذیه می شیم. طنابشم انقد کوتاهه که به بیرون نمی رسه. اصلا اگه دنیای دیگه هم هست چرا کسی تاحالا از اونجا نیومده بهمون نشون بده.

دومی: شاید مادرمونم ببینیم

اولی: مگه تو به مامان اعتقاد داری؟ اگه هست پس چرا نمی بینیمش

دومی: به نظرم مامان همه جا هست. دور تا دورمونه.

‍ اولی: من مامانو نمی بینم پس وجود نداره.

دومی: اگه ساکت ساکت باشی صداشو می شنوی و اگه خوب دقت کنی حضورشو حس می کن


 

به هنگام اشغال روسیه توسط ناپلئون دسته ای از سربازان وی، درگیر جنگ شدیدی در یکی از شهرهای کوچک آن سرزمین زمستان های بی پایان بودند که ناپلئون به طور تصادفی، از سربازان خود جدا افتاد.

گروهی از قزاق های روس، ناپلئون را شناسایی کرده و تا انتهای یک خیابان پیچ در پیچ او را تعقیب کردند. ناپلئون برای نجات جان خود به مغازه ی پوست فروشی، در انتهای کوچه ی بن بستی پناه برد. او وارد مغازه شد و نفس نفس زنان و التماس کنان فریاد زد : خواهش می کنم جان من در خطر است، نجاتم دهید. کجا می توانم پنهان شوم ؟

پوست فروش پاسخ داد عجله کنید. اون گوشه زیر اون پوست ها قایم شوید و ناپلئون را زیر انبوهی از پوست ها پنهان کرد. پس از این کار بلافاصله قزاق های روسی از راه رسیدند و فریاد زدند : او کجاست ؟ ما دیدیم که وارد این مغازه شد. علیرغم اعتراض پوست فروش قزاق ها تمام مغازه را گشتند ولی او را پیدا نکردند و با ناامیدی از آنجا رفتند. مدتی بعد ناپلئون از زیر پوست ها بیرون خزید و درست در همان لحظه سربازان او از راه رسیدند.

پوست فروش به طرف ناپلئون برگشت و پرسید : باید ببخشید که از مرد بزرگی چون شما چنین سوالی می کنم اما واقعا می خواستم بدونم که زیر آن پوست ها با اطلاع از این که شاید آخرین لحظات زندگی تان باشد چه احساسی داشتید ؟

ناپلئون تا حد امکان قامتش را راست کرد و خشمگینانه فریاد کشید : با چه جراتی از من یعنی اپراطور فرانسه چنین سوالی می پرسی؟

محافظین این مرد گستاخ را بیرون ببرید، چشم هایش را بسته و اعدامش کنید. خود من شخصا فرمان آتش را صادر می کنم.

سربازان پوست فروش بخت برگشته را به زور بیرون برده و در کنار دیوار با چشم های بسته قرار دادند. مرد بیچاره چیزی نمیدید ولی صدای صف آرایی سربازان و تفنگ های آنان که برای شلیک آماده می شدند را می شنید و به وضوح لرزش زانوان خود را حس می کرد. سپس صدای ناپلئون را شنید که گلویش را صاف کرد و با خونسردی گفت : آماده … هدف …

با اطمینان از اینکه لحظاتی دیگر این احساسات را هم نخواهد داشت، احساس عجیبی سراسر وجودش را فرا گرفت و به صورت قطرات اشکی از گونه هایش سرازیر شد. سکوتی طولانی و سپس صدای قدم هایی که به سویش روانه میشد… ناگهان چشم بند او باز شد. او که از تابش یکباره ی آفتاب قدرت دید کاملی نداشت، در مقابل خود چشمان نافذ ناپلئون را دید که ژرف و پر نفوذ به چشمان او می نگریست.

سپس ناپلئون به آرامی گفت : حالا فهمیدی که چه احساسی داشتم