سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عصر ظهور

نظر

 حکایتی از قدرت های شیطانی صوفیان

عبدالصمد همدانی از صوفیان مشهور حوزوی در عصر قاجار در شرح حال خود می نویسد:

در ایام جوانی خاطر خواه دختر عمویم شدم و هرچه از او خواستگاری کردم مرا رد کردند.یک شب در اتاقی در صحن امیرالمومنین علیه السلام نشسته بودم که درویشی آمد و گفت:

یا هو!

گفتم بفرمایید! گفت:

در پیشانی تو حقیقتی می بینم. تو به مقامات عالی می رسی. تو عاشق دختر عمویت هستی.

آنگاه نام دختر عمو و عمویم را برده و گفت:

دختر عمویت را که در فراقش می سوزی امر می کنم امشب نزد تو بیاید. با او حرف بزن و هر نشانه ای که خواستی از او بگیر. انگشتری را هم که خودت به او داده ای به تو می دهد تا مطمئن شوی که خود اوست. لکن حق نداری به او دست بزنی. نیم ساعت نزد تو می نشیند و می رود.

درویش این را گفت و رفت . تا اینکه ساعت دوازده شب بود که دختر عمویم سراسیمه و نفس زنان وارد اتاق شد. 

گفتم : کجا بود؟!

گفت : تو مرا آورده ای.

آنگاه از هر کدام از نشانه هایی که بین ما بود از عمویم، از شهر تبریز و ... سوال کردم و همه را درست و صحیح پاسخ داد!

بعد از نیم ساعت که گفتگو کردیم گفت:

من مامورم این انگشتر را به تو بدهم. سپس انگشتر را داد و رفت.

صبح فردا درویش آمد و گفت: یا هو! 

بنده به او گفتم:

تمام نشانه ها صحیح بود و من به تو ایمان آوردم.

گفت شرط این راه(تصوف) تسلیم بودن است! اگر مخالفت من را نکنی تو را به مقامات عالیه می رسانم.

دستور اول من این است که وضو نگیری و با تیمم نماز بخوانی!

خلاصه او هر روز دستور تازه ای صادر می کرد و من نیز که به او ایمان آورده بودم امتثال می کردم.

روزی می گفت بدون وضو، فردا بدون تیمم، روز دیگر می گفت در حالت جنابت نماز بخوان. روز بعدی گفت حق نداری دیگر به حرم اهل بیت علیهم السلام بروی. تا اینکه به من گفت دیگر نماز هم نباید بخوانی!

من نیز یکی دو روز غسل نکردم و با حالت جنابت بودم و حرم هم نمی رفتم و نماز هم نخواندم تا اینکه یک شب متوجه شدم قلبم سیاه شده است.

گفتم خدایا چه کنم، دارم می میرم!

صبح روز بعد غسل کردم و به حرم رفتم و نماز و دعا خواندم و تصمیم گرفتم درویش را فراموش کنم.

نیمه های شب در اتاق نشسته بودم که قدرت قوی و مرموزی مرا بی اختیار از اتاق خارج کرد به طرف وادی السلام رفت و از پله های سردابی که گاهی اموات را در آن می گذاشتند پایین رفتم.

دیدم درویش آنجا نشسته و مقداری استخوان جلوی خود جمع کرده و شمعی مقابلش روشن است و با عصبانیت درحالیکه به من فحش می دهد می گوید هان! چرا مخالف کردی از دستوراتم؟! پدرت را در می آورم.

سپس گفت من اگر بخواهم می توانم سرت را از تن تو جدا کنم. برو و هر امری که می کنم اجرا کن.

سپس به او گفتم چشم و احساس کردم از آن قدرت مرموز رها شدم و به اتاق خود بازگشتم.

مجددا فردا صبح به حمام رفتم و غسل کردم و به حرم رفتم و استغفار و توبه جدی کردم و شب نیز از ترس به اتاقم باز نگشتم و در همان ایوان مبارک امیرالمومنین علیه السلام خوابیدم و دیگر از #درویش خبری نشد."

سفینة الصادقین،ص 152

نکات :

قدرت های شیطانی یک صوفی #مرتاض ، به اندازه ای است که می تواند چنین اخباری از غیب دهد و با ارتباطی که با جنیان دارد آنها را به شکل هر شخصی در آورده و به سوی دیگران بفرستند.

مشایخ طریقت و مرشدان صوفیه هرگز از همان ابتدا امر به شریعت گریزی یا ترک صلاة نمی کنند بلکه پله پله انسان را به وادی گمراهی و ضلالت کشانده و بعد از مدتی که انسان به اندازه کافی تسلیم و سرسپرده آنها شد، دستور ترک نماز را صادر می کنند.

صوفیان و دیگر منحرفان که از این قدرت ها برخوردارند تنها وقتی می توانند علیه ما استفاده کنند که ما تسلیم آنها شده باشیم و به عبارت دیگر ولایت آنها را پذیرفته باشیم. در غیر این صورت آنها نمی توانند به ما آسیب برسانند. لذا در آیات و روایات متواتری به ما گوشزد شده است که مبادا ولایت غیر از اهل بیت علیهم السلام را بپذیریم و نسبت به غیر معصومین تسلیم شویم.

در هر مرحله ای از ضلالت که قرار گرفته باشیم با توبه نصوح و انابه و استغاثه به معصومین علیهم السلام می توانیم از منجلاب گمراهی بیرون آمده و در راه حقیقت قرار گیریم. البته شخص عبدالصمد همدانی انسان گمراهی بود و این گمراهی از آثار او هویداست او با صوفیان گنابادی نیز پیوند وثیقی داشت