سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عصر ظهور

 

روزی مهندس ساختمان?، از طبقه ششم م?خواهد که با ?ک? از کارگرانش حرف بزند...

 

خ?ل? او را صدا م?زند اما به خاطر شلوغ? و سرو صدا، کارگر متوجه نمیشود. به ناچار مهندس، یک اسکناس 10 د?ری به پایین می‌اندازد تا بلکه کارگر با? رو نگاه کند. کارگر 10 د?ر را برمی‌دارد و تو ج?بش می‌گذارد و بدون ا?نکه با? را نگاه کند مشغول کارش می‌شود. بار دوم مهندس 50 د?ر م?فرستد پا??ن و دوباره کارگر بدون ا?نکه با? را نگاه کند پول را در جیبش می‌گذارد!!!

 

بار سوم مهندس سنگ کوچک? را می‌اندازد پا??ن و سنگ به سر کارگر برخورد می‌کند. در ا?ن لحظه کارگر سرش را بلند می‌کند و با? را نگاه می‌کند و مهندس کارش را به او می‌گوید..!!

 

ا?ن داستان همان داستان زندگ? انسان است، خدا? مهربان هم?شه نعمت ها را برا? ما می‌فرستد اما ما سپاسگزار ن?ست?م. اما وقت? که سنگ کوچک? بر سرمان می‌افتد که در واقع همان مشک?ت کوچک زندگ?اند، به خداوند رو? م?آور?م. بنابراین هر زمان از پروردگارمان نعمت? به ما رس?د ?زم است که سپاسگزار باش?م قبل از ا?نکه سنگ? بر سرمان ب?فتد.