سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عصر ظهور


??????‏(وقت رس?دن مرگ ‏)??????


مرده نشسته بود داشت تلو?ز?ون م?د?د که ?هو مرگ اومد پ?شش …

مرگ گفت : ا?ن نوبت توئه که ببرمت …

مرده ?ه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره ب?خ?ال ما شو بذار واسه بعدا …

مرگ : نه اص? راه نداره . همه چ? طبق برنامست. طبق ل?ست من ا?ن نوبت توئه
مرده گفت : حداقل بذار ?ه شربت ب?ارم خستگ?ت در بره بعد جونمو بگ?ر …

مرگ قبول کرد و مرده رفت شربت ب?اره …

تو? شربت 2 تا قرص خواب خ?ل? قو? ر?خت …

مرگ وقت? شربته رو خورد به خواب عم?ق? فرو رفت …

مرده وقت? مرگ خواب بود ل?ستو برداشت اسمشو پاک کرد نوشت آخر ل?ست
و منتظر شد تا مرگ ب?دار شه …

مرگ وقت? ب?دار شد گفت :

 دمت گرم داداش حساب? حال داد? خستگ?م در رفت !

بخاطر ا?ن محبتت منم ب?خ?ال تو م?شم و م?رم از آخر شروع به جون گرفتن م?کنم !

نت?جه اخ?ق?:

سر هرکس? رو م?شه ک?ه گذاشت… 

ا? سر مرگ .…

سر مرگ رو تابحال 
ه?چ کس نتونسته ک?ه بگذاره … 

ب?ا??م با زنده ها هم …
منصفانه رفتار کن?م تا به وقت رس?دن مرگ هم منصفانه بپذ?ر?م
که وقت رفتنمونه و ب? جهت ت?ش مذبوحانه نکن?م !