سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عصر ظهور

حادثه دربهشت زهراس.ونقل ازکسی که این اتفاق براشون افتاده. 14تیر بود و من به اتفاق برادرم رفتیم بهشت زهرا سر مزار مادرم.چند دقیقه بعد یک آقای شیک پوش سینی بدست سر مزار مادرم اومد و به ما دوغ تعارف کرد.یک سینی تمیز و زیبا با چند لیوان بلند کاغذی که نی هم داشت. هوا خیلی گرم بود و من هم هوس دوغ کردم. دوغ رو برداشتم. اون آقا به برادرم تعارف کرد. چندین بار. ولی برادرم ترسید فشار خونش رو دوغ بیاره پایین، برنداشت.خلاصه من هم از اون اقا تشکر کردم و بلاخره رفت. من دوغ رو خوردم و رفتم کنار جدول نشستم. لیوان خالی دوغ رو همونجا گذاشتم. بعدش دیگه یادم نمیاد تا سه روز بعد.....من به خواب رفته بودم. برادرم به زور من رو داخل ماشین میزاره میبره سمت خونه. بسرعت میرونه و به دوستم زنگ میزنه. فکر میکنه فشارم افتاده. من رو میبرن درمانگاه. دکتر به من اکسیژن وصل میکنه. سرم میزنه. فشارم 6بوده. میبینه فشارم بالا نیومد. سرم دوم و سوم.بلاخره فشارم میرسه به 8 و میگه کار دیگه ای از دستش برنمیاد. من رو میبرن بیمارستان پیامبران سند وصل میکنن. سرم میزنن و میفهمند که مسموم شدم. سپس من رو میبرن سیسی یو. روز بعدش مرخص شدم ولی یادم نمیاد. سه روز کلا چیزی بخاطرم نیست. جواب آزمایش خون اومد.....34واحد کلونازپام که دو واحدش کشنده است. 7واحد فنوباربیتال و الکل و الکل صنعتی و... قصدش کشتن من بوده و بعدش فهمیدم قصدشون قاچاق اعضای بدن بوده. تو بهشت زهرا. حتما یخچال بزرگی واسه این کار و تیم پزشکی و شاید شیمیست که همچین معجونی رو ساخته بود و خلاصه زنده موندم.  به کلانتری بهشت زهرا و وزارت اطلاعات و پلیس و...گفتم. .من مطمئن شدم که باندهای بزرگی هستند که کارشون قاچاق اعضاء بدنه و چه قدر بچه هایی که قربونی میشن.اگر برادر منهم از اون دوغ بیهوش کننده خورده بود الآن خدا میدونه ما در چه وضعیتی بودیم.لطفاً اطلاع رسانی بفرمائید تا ان‌شاءالله هیچ کس دیگری با چنین دام های وحشتناکی روبرو نشود.