سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عصر ظهور

نظر

‍ در لحظات آخر عمر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند همه بیرون بروند به جز علی و فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السلام، حسنین کوچک سال بودند از شدت ناراحتی و انسی که با پیامبر داشتند روی سینه ‌ی پیغمبر خدا افتادند؛

این هم یکی از مراحل سختی بود که بر اهلبیت علیهم السلام گذشت. 

آقا امیرالمؤمنین علیه السلام آمدند این دو تا آقازاده را بردارند، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند نه یاعلی بگذار بر روی سینه من باشند من سبک تر جان می ‌دهم. 

ناگهان صدای در خانه بلند شد؛ یک نفر محکم در می ‌زد. حضرت زهرا سلام الله علیها بلند شدند سریع در خانه رفتند ، فرمودند کیست؟ گفت من غریبی هستم، از راه دور آمده ‌ام باید رسول خدا صلی الله علیه و آله را ببینم. حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند: رسول خدا حالشان خوب نیست یک وقت دیگر بیائید... بعد آمدند وارد اتاق شدند و نشستند. 

دوباره صدای در بلند شد و فاطمه ی زهرا سلام الله علیها پشت در رفتند ، دیدند همان مرد غریبه است باز گفت من مردی غریب هستم و با رسول خدا صلی الله علیه و آله کار دارم. 

دوباره حضرت زهرا علیها السلام فرمودند نمی ‌شود رسول خدا صلی الله علیه و آله حالش خوب نیست. 

بعضی از علماء نوشته ‌اند که بار سوم حضرت زهرا وقتی آمدند داخل، پیغمبر خدا پرسیدند دخترم چه کسی بود؟ حضرت زهرا عرض کردند: یا رسول الله! یک کسی است که می ‌گوید من مردی غریب هستم از راه دور آمده ام. 

پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: شناختی؟ او حضرت عزارئیل است، در کلّ عالم هیچ کجا برای ورود اجازه نمی ‌گیرد. این خانه اولین وآخرین جایی است که اجازه می ‌گیرد. برو بگو داخل بیاید. 

یک چنین مقام، مرتبه و عزتی، برای اهلبیت علیهم السلام بود البته تا زمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند ولی طولی نکشید چند روز گذشت، به در همین خانه ‌ای که جبرائیل و حتی عزارئیل بدون اجازه وارد نمی ‌شدند حمله کردند و آتش زدند. 

چه کسی داخل خانه است؟ آقا امیرالمؤمنین علیه السلام و حسنین و فاطمه‌ی زهرا علیهم السلام. 

آقا امیرالمؤمنین بلند شدند پشت در بیایند، ببینند چه کسی است؟ چه کار دارند؟ بی بی فاطمه ‌ی زهرا علیها السلام فرمودند یا علی! من می ‌روم شاید این ‌ها حیا کنند و برگردند.

ولی  قضیه از این حرف ها، به رد بود.

دشمنان کینه ‌های چند ساله ای که از حضرت علی علیه السلام داشتند را آورده بودند تا در خانه ‌ی آقا امیرالمؤمنین علیه السلام خالی کنند و متاسفانه این کار را هم کردند و آقا امیرالمومنین علیه السلام و فرزندانشان برای حفظ اسلام و ولایت سوختند و صبر کردند